شعر ودلنوشته

ساخت وبلاگ
آدمی به امید زنده است،من هم دلم را به چیزهای خیلییی کوچک خوش کرده ام مثلا به همین برف...امیدم را مگیر از من خدایا... شعر ودلنوشته...
ما را در سایت شعر ودلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : termeh1364 بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:34

باز صبح شد بدون هیچ حرف وتغیری باید سراغ کمد سربی ام بروم،پوشش سرتا پا سربی را بپوشم ونقاب سربی سردم را به چهره ام بزنم،وراه بیفتم به سمت محل کارم،به سمت بقیه آدم های سربی،همه پراز درد،ولی سرد...یکی از آدمک ها،نقابش را درست نزده من دیدم، قطره اشکی از زیر نقابش پیدا بود.ساعاتی به سختی با این تن پوش ونقاب سربی سر میکنم غروب که برمیگردم ،تن پوش لعنتی سرد را که از خود جدا میکنم بی اختیار اشکهایم روانه میشوند...پر از تباینم،پراز تناقض ناگزیر،پر از خوب وبد..با شعر ودلنوشته...
ما را در سایت شعر ودلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : termeh1364 بازدید : 42 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:34

"اگر یک زن سن واقعی اش را نمیگوید،به او خرده نگیرید،او به حساب خودش همانقدر،یا حتی شاید خیلی کمتر از آن،زندگی کرده،او،دردها را،انتظارها را،دل نگرانیهاوغم ها را،تمااام ناخوشیها از سن تقویمی خود کسر میکند... تمام لحظه هایی را که زندگی نکرده... شعر ودلنوشته...
ما را در سایت شعر ودلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : termeh1364 بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:34

اسفند جان رخ نموده ودلبری از سر گرفته با جوانه ها وسبزه های گاه گاه خنده های مستانه سر میدهد وبا سرمای دور از انتظار خم بر ابروی پرناز میاورد،دو دل است انگار بین باران وبرف،بین آفتاب وتاریکی،بین چهچه بلبلان عاشق یا سکوت بی پایان دشت،اما در نهایت بر میگزیند سبزی را،شادی را،عشق را وبهااار را...بهار دل انگیزِ رنگارنگِ معطر با کرشمه های دلپسندش از راه میرسد و از جام شقایق می گلگون شبنم را این کهنه ترین شراب هستی را از نو سرمیکشد ومستانه میخندد،خوش بحال روزگار. شعر ودلنوشته...
ما را در سایت شعر ودلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : termeh1364 بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:34

امسال هم مثل تمام ۱۵ سالی که گذشت من عید را در تنهایی میگذرانم،با همه سختی وتنهایی وقطع رابطه اجباری با تمام فامیل عید را دوست دارم وسعی میکنم برای خودم وبچه ها روزهای خاطره انگیزی بسازم،به تنهایی عید بر همه کسانی که الان هیچکس رو ندارن تا بهشون تبریک بگه مبارک. شعر ودلنوشته...
ما را در سایت شعر ودلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : termeh1364 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:34

آمدی...غروب بود،غروب گرم یک عصر مرداد،به من لبخندی زدی که آه...تمام دلخوریهایم را در یک آن،شست و برد...با همان لحن اغواگرانه ی همیشگی،باشیطنتی شیرین وآشنا گفتی هنوز ناراحتی از دست من؟؟؟ یکباره یادم افتاد که من الان باید از دست تو ناراحت باشم،داشتم خودم را آماده یک قهر تمام عیار میکردم که دستم را گرفتی وگفتی لطفا ...چشمم در چشم سیاه وحشی تو افتاد،چقدر این چشمهای سیاه را دوست دارم...چشمهایی که هرگز به من دروغ نمیگویند،گفتی بخدا نمیخواستم ...گفتم میدونم.... شعر ودلنوشته...
ما را در سایت شعر ودلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : termeh1364 بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:34

برگ چناری هستم اکنون رنگم،رنگ آتش،اما وجودم سرد...از بالا به پایین افتاده ام...همینها که الان زیر پا مرا خوار میکنند،روزی برای دیدن من،کلاه از سرشان میفتاد...پاییزم زود رسید،زودتر از زود،وتا به خودم بیایم،زردم کرد،سردم کرد...خیانت از هم برگ‌هایم دیدم و افتادم،افتادنی که دیگر آن را ایستادنی نمی‌تواند باشد،افتادم...افتادم... شعر ودلنوشته...
ما را در سایت شعر ودلنوشته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : termeh1364 بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 20:34